مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هوای تازهای از عرش، سرشار از وزیدن بود و چشم «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود نگو جای زنی در خانۀ لولاک خالی بود که جای آینه در پـهـنۀ ادراک خالی بود عروس خانۀ نهجالبلاغه، مـادر حکـمت بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت همان که مادری کرده است طفل آفرینش را همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را همان نوری که میبخشید بر شبهای دنیا نور همان صبحی که میتابید تا همسایههای دور همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد همان انسیةالحورا که بر انسان شرافت داد علیمه، عالمه، راضیه، مرضیه، پُر از زهرا نگین سبز پیغمبر به روی گـنبد خـضرا شکوه لیـلـةالـقدر است و اُمُّالانبیا زهـرا چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش شهادت دسته گلهایی ست در گلدان ایوانش همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده که این مستورۀ معصومه ناموس خدا بوده تواضع شاخهای پُر بار در باغ نمازش بود خلوص و سادگی اسباب پُر رنگ جهازش بود زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه که زهرا خانهداری را شرافت داد اینگونه دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد علی را کاشفالهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود خلاصه! حُسنهای عالم و آدم فقط یکجاست و آن هم خانۀ نور است و نورش حضرت زهراست چراغ آسمانها چادر شبزندهدارش بود خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود اگر "اُمُّ الولا" یک لحظه احساس خطر میکرد دوباره چادر شبزندهدارش را به سر میکرد خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود خطر جاماندن اندیشهها از صبح صادق بود اگر گهواره جنبان حسینش میشود سلمان نگاه فـاطـمه پس بوده از آغـاز با ایران اگر که آب و آئینهست، پس روشنگری دارد اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد نیفتاد از قنوتش یک نفس «الجَّار ثُمَّ الدار» که جوشید از قنوت پر قناتش چشمههای ثار قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود یکی از میوههای مستجابش حاج قاسم بود |